سالکان کوى دوست را به دو گروه عمده تقسیم کردهاند، مجذوبان سالک و سالکان مجذوب. منظور از این دو گروه چیست؟ تفاوت عمده این دو در چیست؟
جواب: پرسشهاى ارزشمند شما نشان دهنده فضاى ذهنى پاک جویانه و روح تلاشگر شماست. مجذوبان سالک کسانىاند که مستقیماً با جذبه مغناطیس الهى و نفحات رحمانى بیدار مىشوند و مشتاق زیارت جمال حضرت حق مىگردند.
به بیان دیگر: گاهى نسیم روح بخش و جذبه جان افزایى از جانب حضرت «رب ودود» وزیدن مىگیرد و چون مغناطیسى بر جان و روح تأثیر مىگذارد. از این شهود که در ابتدا هنوز قوت نیافته، عرفا تعبیر به «حال» مىکنند. بیدارى و هوشیارى انسان براى درک و دریافت آن بسیار مهم و حایز اهمیت است، چون در ابتداى امر این «حال» ممکن است فقط در یک لحظه پدید آید، ولى اگر انسان بیدار و هوشیار باشد و مجذوب آن مغناطیس گردد و از نفس خویش به شدت مراقبت نماید، کم کم شدت مىیابد و به طول ده دقیقه یا بیشتر، سپس یک ساعت یا بیشتر و بعداً به عنایات الهى ممکن است از وضعیت «حال» گذشته، به «مقام» برسد.(1
به همین مطلب اشارت دارد سخن نبى مکرم (ص): «و ان لربکم فى أیام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا الها و لا تعرّضوا عنها؛(2) بدانید و آگاه باشید که پروردگارتان را در ایام روزگار شما نسیمهایى است. هان! بکوشید که خود را در معرض آن نسیمها قرار دهید و از آن روى نگردانید».
سالکان مجذوب کسانى هستند که باید راههاى پر پیچ و خم و صعب العبور علمى و برهانى و مجاهده و ریاضت را طى کنند تا جذبه حق به آنان برسد.
نکته مهم آن است که در هر دو طریق تا محبت و جذبه حق تعالى نباشد، سالک به مقصد نمىرسد.
تفاوت آن دو میان سالکان مجذوب، و مجذوبان سالک تفاوتهاى زیادى وجود دارد. به ذکر سه مورد بسنده مىکنیم و شما را به مطالعه کتابهاى 1 - مقالات، یا طریق عملى تزکیه، ج سوم، اثر محمد شجاعى 2 - رساله لب اللباب از علامه سید محمد حسین حسینى طهرانى 3 - طوباى محبت، جلد 1 و 2 از مجالس مرحوم حاج محمد اسماعیل دولایى(ره) توصیه مىکنیم.
أ) مجذوبان سالک چون از راه قلب، مراحل و منازل سلوک را با نظارت حق تعالى سیر کردهاند و به «وصال محبوب» رسیدهاند، تسلیم محض اند و از «چون و چراطلبى» فارغند، اما سالکان مجذوب که از راه عقل و حکمت و ریاضت و مجاهدت حق را شناختهاند، اهل استدلال و چون و چرایند. جمله معروف «پاى استدلالیون چوبین بُود...» به همین نکته اشارت دارد.
ب) مهمترین تفاوت آن است که راه سالکان مجذوب، بیمه و تضمین شده نیست و آینده رهروان آن نامشخص است. چه بسیارند افرادى که به علت رعایت نکردن حقوق الهى و به جا نیاوردن تکالیف ویژه و اختصاص (که به دلیل «معرفت و محبت» حق تعالى بر گردنشان استوار گشته) به مقصد نرسیدند، بلکه در میانه راه توقف کردند یا راه رجعت و قهقرا پیش گرفتند. اما دست مجذوبان سالک در دست هدایتگر و محبتآمیز خدا قرار مىگیرد و آنان را به منزل مقصود مىرساند.
در پیشگفتار کتاب «طوباى محبت» آمده است که: «دو طریق در باب سلوک به حق تعالى وجود دارد: یکى راه جذبه و رحمت حق است که در این راه بارقهاى از دوست به سالک مىخورد و در واقع کشش دواست. سالک را پیش مىبرد و این یک دعوت خصوصى براى او است و از سالک این طریق به «مجذوب سالک» تعبیر مىشود.
راه دوم، آن است که سالک باید آن قدر مجاهده کند و ریاضت بکشد تا به «جذبه» حق برسد. سالک این طریق را «سالک مجذوب» گویند.
ج) تفاوت دیگر در آن است که در مجذوب سالک، عنایت و جذبه اصل است و طى مراتب لازم نیست، ولى در سالکان مجذوب، وصول، موقوف به طى مراتب و سیر در مراحل و مقامات است. گرچه سیر و ترقى باز نتیجه عنایت و توفیق الهى است. مجذوب یکباره به مقصد مىرسد، اما سالک با توفیقى از حق قدمى برمىدارد و با هر قدمى مشمول عنایت و توفیق برترى مىشود.(3)
پى نوشتها:
1 - علامه سید محمد حسین حسینى طهرانى، رساله لب اللباب، ص 40 - 39.
2 - بحارالانوار، ج77، ص 352.
3 - دکتر یثربى، عرفان نظرى، ص 261.
عرفان به عنوان یک دستگاه علمى و فرهنگى داراى دو بخش است : بخش عملى و بخش نظرى
بخش عملى عبارت است از آن قسمت که روابط و وظائف انسان را با خودش و جهان و خدا بیان مى کند. عرفان در این بخش مانند اخلاق است ; یعنى یک علم عملى است . این بخش از عرفان را <سیر و سلوک > مى نامند. در این مرحله عارف باید منازلى را طى کند تا به توحید واقعى برسد. طى کردن و پیمودن این منازل را سیر و سلوک مى گویند.
توحید عارف یعنى موجود حقیقى , منحصر به خدا است . جز خدا هر چه هست , <نمود> است , نه <بود>.توحید عارف یعنى <جز خدا هیچ نیست >.
توحید عارف یعنى طىّ طریق کردن و رسیدن به مرحله اى که جز خداهیچ ندیدن .
بخش عملى عرفان شبیه علم اخلاق است که دربارهء <چه باید کرد> بحث مى کند, با این تفاوت که اوّلاًعرفان دربارهء روابط انسان با خودش و جهان و خدا بحث مى کند و عمدهء نظرش دربارهء روابط انسان با خدا است ,حال آن که همهء سیستم هاى اخلاقى ضرورتى نمى بینند که دربارهء روابط انسان با خدا بحث کنند و فقط سیستم هاى اخلاقى مذهبى این جهت را مورد عنایت قرار مى دهند. ثانیاً سیر و سلوک عرفانى پویا و متحرک است , بر خلاف اخلاق که ساکن است ; یعنى در عرفان سخن از نقطهء آغاز است و از مقصد و منازل و مراحلى که به ترتیب باید طى شود تا انسان به سر منزل مقصود برسد. از نظر عارف براى انسان <صراط> و راه وجود دارد و باید آن را بپیماید تا به منزل بعدى برسد, ولى در اخلاق صرفاً سخن از یک سلسله فضائل است , از قبیل راستى و درستى و عدالت و عفّت واحسان و انصاف و ایثار. عناصر روحى اخلاقى محدود به معانى و مفاهیمى است که غالباً آن ها را مى شناسند, امّاعناصر روحى عرفاى وسیع تر و گسترده تر است .()
(پـاورقى 1.شهید مطهرى , آشنایى با علوم اسلامى (کلام و عرفان ), ص 71
چند کتاب عرفانى : <فلسفهء اخلاق > از شهید مطهرى ;<مبانى عرفان اسلامى > از علامه سید محمد تقى مدرّسى ;<عرفان نظرى > از دکتر سید یحیى یثربى ; <کیمیاى سعادت > از امام محمد غزّالى ; <محجّةالبیضا> از فیض کاشانى ;<تماشاگه راز> از مطهرى .
آن چه مى توان گفت این است که درویش ها هیچ گونه ارتباطى با عرفا و صوفیان ندارند. آنان تنها ادعا دارندو دکّانى باز کردند و مى خواهند از این طریق بر سر مردم کلاه بگذارند و آن ها را از مسیر حق و حقیقت منحرف نمایند,امّا عرفا و صوفیان در وقاع و نفس الاءمر یکى هستند, هر دو دوروى یک سکه اند و تنها به حسب ظاهر با هم تفاوت دارند
توضیح این که علم عرفان از دو نظر مورد بحث قرار مى گیرد
از نظر اجتماعى یا جامعه شناسى
از این جهت که آیا نقش عرفا در جامعه اسلامى مثبت و مفید بوده یا منفى و مضر؟ فعل و انفعالاتى که میان این گروه و دیگر فرق اسلامى مانند فقیهان , محدثان , مفسّران , متکلّمان و... رخ داده چه بوده است ؟
بالاخره طرز شکل و قیافه , لباس پوشیدن , نحوه راه رفتن و کیفیت معاشرت آنان با مردم چگونه بوده است ؟
از نظر فرهنگى و علمى
این نظر به نوبهء خود به دو قسم تقسیم مى شود: نظرى و عملى .
در بعد نظرى , باید دید دیدگاهشان نسبت به خدا, انبیا, جهان آخرت و در یک کلمه در مورد کل هستى چیست ؟ به تعبیر دیگر نگاه مى شود که چه نوع جهان بینى دارند؟
در بعد عملى نیز بحث مى شود که انسان در ارتباط با خدا, خود و افراد جامعه , چه نوع برخوردى دارد؟
به طرفداران عرفان اگر از جنبهء اجتماعى نظر شود, متصوفه یا صوفى مى گویند و چنان چه از نظر فرهنگى نگریسته شود, عارف اطلاق مى شود.()
(پـاورقى 1.مرتضى مطهرى , آشنائى با علوم اسلامى , کتاب عرفان , ص 70
ضمناً مطالعه کتاب هاى 1 التفتیش اثر ابوالفضل برقى 2 تلبیس ابلیس , اثر ابن جزوى 3 کسرالاءصنام فى ردالاءوهام اثر ملا صدرا 4عارف و صوفى چه مى گویند؟ اثر میرزا جواد تهرانى بسیار مفید خواهد بود.